<

محمد اصفهانی

هوای تو

تیتراژ رستگاران

آرشیو کد آهنگ

دانلود همین آهنگ--- مهربانی - کلبه خلوت

سفارش تبلیغ
صبا ویژن
---


کلبه خلوت

ای زنده از تو جان من ،ای ما لک یکتای من

ای مونس شبهای من، مولای بی همتای من

ای آنکه در روز ازل هر زره را جان داده ئی

بالاتر ازپندار من ،دنیای من، رویای من

خواهم غمم افزون کنی،از حصر وحد بیرون کنی

تا از تو گردد نور بخش،امروز من،فردای من

در عمر کوتاهم بسی محنت زهر سو دیده ام

محتاج الطاف توام، یکتای بی همتای من

خوابی بدوشین دید می از نامرادیهای خوی

با  چشم گریان و دلی بشکسته از غمهای من

لیکن در آن خواب حزین بر من یکی گفتا چنین

جو یاری از ششم امام، آن هادی و مولای من

خواهم شدن پیرا منش،دست من است و دامنش

هم او شفا خواهم بود در راه نا پیدای من

بر آستان پاک او سر مینهم ، جان می دهم

چون بعد بی همتای او،اویست روح افزای من


نوشته شده در جمعه 86/7/27ساعت 10:31 صبح توسط مهربانی| نظر|

تو چون باد پائیزی

تپش قلب گلپونه ها را دزدیدی .

تو یک موج ،

یک موج سر کش و بی پروا، نفس را

صدا را بلعیدی

تو را کدامین صدف در خود نگه می دارد .

من می شناسمت،

ای که خورشید با تو پیدا  و بی تو پنهان می شود

ای که ماه در مقابل رویت خجل شده .

به دنبال کدام صدائی ،

به دنبال کدام نوری ،

به دنبال که ای ،با که هستی .

بگذار قلب همه گلهای خانه ما

برای تو بتپد .

تو شروع کدام آغازی .

تو غنچه باز شده کدام فصلی

ای یگانه ترین ،

ای بی همتا ،

ای که توحید همه در وجود توست .

با من سخن بگو ،

بامن سخنی دوباره گو ،

سخن از یک گل سرخ ،

سخن از یک روح بی پروا و سر گردان ،

که در دشت وسیع خاطره ها ، گم شده است .

ظلم کدامین اهریمن بر تو سایه افکنده ،

و چون گلی پژمرده ات ساخته

گلبرگهایت را کدامین باد لرزانده .

غمت را در سرا شیبی زندگی رها کن ،

 وخودت را آزاد کن .

بگذار که جهانیان بگریند آنگاه که بغض  غم در سینه داری  .

بگذار عالمیان حسد ورزند ،

آنگاه  که  عشق را می پرستی

از که می گریزی ، ای همیشگی ترین ای دوست

 بامن سخن بگو

سخن از یک گل نشکفته شده در فصل بهار

با یک بید، که تنهایی را می فهمد

با شب پره ای در تاریکی ،

که به دنبال نوری در آنسوی اطاق ، می چرخد

بگذار تمام قلبهای عالم بتپد ، آنگاه که گلبرگهایت از شبنم عشق،

تر می شود

بامن سخن بگو، بامن سخنی دوباره گو


نوشته شده در سه شنبه 86/7/17ساعت 4:10 عصر توسط مهربانی| نظر|

امشب دگر برایم بانگت صدا ندارد

از بی  وفایی تو قلبم صفا ندارد

امشب تمام عالم در ذهن من چو مور است

گویی که چشم مهتاب از درد دیده کور است

امشب پرنده عشق از قلب من رها شد

چشمان غنچه غم از فرط گریه واشد

امشب  دگر برایم هر بلبلی چو بوم است

از شدت غم من هر سنگ مثل موم است

امشب صدای غوکان در ذهن من چه زیباست

آوای مهربانی در باورم فریباست

امشب ز دوری تو دیگر جفا نبینم

زیرا به خنده هایت دیگر صفا نبینم

 


نوشته شده در سه شنبه 86/7/10ساعت 6:46 عصر توسط مهربانی| نظر|

بیا که در دلم بسی قصه نا شنوده دارم

بیا که چون غنچه به لب سبوی نا گشوده دارم

بیا بخوان ترانه ای به گوش جانم

بیا ببر به عالم فرشتگانم

تقدیم به آقا امام زمان

 


نوشته شده در دوشنبه 86/6/5ساعت 4:12 عصر توسط مهربانی| نظر|

یادت می یاد بچگیها

مدرسه وشیطونیا

یادت می یاد روکاغذا

می کشیدیم ،نقاشیا

یه کلبه و چند تا درخت

آسمون و سبزی دشت

یادت میاد اون همه شوق

خنده پنهونی و ذوق

میگفتیم این خونه ما

کلبه عشق آدما

می گفتیم این دشت قشنگ

با اون گلهای رنگارنگ

این آسمون صاف و پاک

بوی بهارو عطر خاک

برای دلبستگیهاست

برای فردای دل و طلوع زیبای شماست

حالا از اون نقاشیها

اون همه دلبستگیها

اون همه خونه قشنگ

عشقهای پاک و رنگارنگ

چی مونده جز خونه سرد

نه شوق درس و مدرسست

نه ذوق عشق و هندسست

میخوام که نقاشی کنم

تو کلبه کاغذیمون ایوون و آب پاشی کنم

می خوام دوباره بچه شم

 می خوام دوباره......

شعر از مریم حیدر زاده

 


نوشته شده در چهارشنبه 86/3/30ساعت 7:48 عصر توسط مهربانی| نظر|

<      1   2   3   4   5      >

Design By : Night Skin